سلام
اين شعري رو كه امروز براتون تو اين پست مي ذارم سروده ي خودم هست و همين ديشب اونو به مناسبت نوروز 91 سرائيدم
اميدوارم خوشتون بياد و نظر هم يادتون نره
باسپاس فراوان.........
محمد شمشيري
سلام
يك سلام سرد با صدايي سرد
از قلبي سرخ و رگي سبز
به تاريخي كه مرد و رفت
به دنيايي كه خورد و هست
سلامي كه هدفدارد
و عشقي كه نفس دارد
به عشقي كه نفس دارد
تو گويي كه قفس دارد
سلامي پر ز زيبايي
به خاكي پر ز مرداني
كه مي سازند اين ويرانه خاك را
كه مي بازند اين فرسوده جان را
سلامي از زمستاني
به يك لحظه بهاراني
كه با يكديگر هستيم و
به عشق يك وطن هستيم
سلامي از يك آغوش
كه بيداد كرده خاموش
همان سوزنده لب را
همان سازنده حرف را
سلامي بر غمي كهنه
بر اين بام و بر اين خانه
بر آن كس كه شنيد حرفم
بر آن دل كه چشيد غم هم
سلامي كه دگر معنا ندارد
به آرش كه دگر تيري ندارد
به دارا كه دگر دنيا ندارد
به سينا كه دگر دارو ندارد
به كوروش كه دگر آرام ندارد
به سعدي كه دگر حرفي ندارد
سلامي از لبان برگ
كه كرده شاخه ها را ترك
كه مي ميرد بدون شاخه اما
كند زيبا برايش شوق پرواز طعم مرگ
سلامي پر زمعنا ها
پر از قصه پر از رنگها
سلامي از ته قلبم
سلامي بر همين روز ها
سلامي بر يك عيد خوب
بر يك سالي بدون خُوُد
و هر روزش بدون خون
پر از آزادي و عشق
بدون هيچ لكه باز هم با عشق
به يك دنيا غم و يك خواب رنگي
به يك حرف قشنگ ، آدمِ برفي
كه ديگر نيست و جايش چه خاليست
به جاي آن عمو فيروز عاليست
سلام بر آن بهار
روزي كه ديگر روز باشد
پر از همبستگي ما
پر ز زيبايي چشم اندوز باشد
سلام بر يك وطن بر تو ، تو ايران
همه فرياد بر آريم "پاينده ايران"

* پاينده باشيد و نوروز مبارك *
نظرات شما عزیزان:
|