...ما راه دريا را تا اقيانوس هند پيموديم و از آنجا وارد اقيانوس آرام شديم و آن قدر پيش رفتيم تا به خشكي رسيديم؛به سرزميني بزرگ و وحشي كه بيابانها،جنگلها و رودخانه هايي عظيم داشت و آبشارهايي كه تاكنون به بزرگي آن نديده بوديم.
پس از جستجوي زياد به مردمي وحشي و چادرنشين برخورديم.آنها چادرها و لباسهاي خود را از پوست حيوانات تهيه مي كردند و بال پرندگان بزرگي چون عقاب را براي تزيين بر سر مي گذاشتند . زنان از استخوانها و دندانهاي حيوانات وحشي براي خود زيور آلات مي ساختند و در جشنها و مراسم مذهبي شان صورتهاي خود را با خط هاي متقارن رنگ مي كردند.آنها اول قصد كشتن ما را داشتند. اما وقتي فهميدند كه با آنها دشمني نداريم ما را آزاد كردند و دست دوستي دادند.آنها آتش را مانند ما مقدس مي دانستند و به ارواح اعتقاد داشتند و حتي به وسيله ي احضار روح كارهاي عجيب و غريبي انجام مي دادند . آنها مردمي پاك با روحي بي آلايش بودند و گياهان دارويي بسياري را مي شناختند.از لحاظ نژادي ، قد بلند با موهايي سياه و براق و پوستي نسبتاَ تيره داشتند...
مردماني كه زاب سين از آنها سخن مي گويد، سرخ پوستان و حشي آمريكا بودند. پس مي بينيم كه زاب سين قبل از كريستف كلمب آمريكا را كشف كرد
نظرات شما عزیزان:
|